سایت مفید



اخلاص ریشه و اصل عبادت[ویرایش]



از این روایات معلوم می شود که اصل عبادت اخلاص است و سایر اعمال در سایه اخلاص،‌ عنوان عبادت پیدا می کند و کامل می شود. به علاوه اسلام به کیفیت عمل بیشتر اهمیّت می دهد تا به کمیّت آن. زیاد بودن عمل موجب تقرّب نمی شود، بلکه خلوص نیّت مهم است. اگر می خواهی به مرحله ای برسی که بدانی کارهای شما با اخلاص بوده یا خیر؟ باید مدّتی در رفتار و حرکات و سکنات خود دقّت کنی و خفایای قلب خود را تفتیش نموده و از آن حساب شدیدی بکشی،‌ همانند این که انسان از شریک خود حساب می کشد. حتی اگر دیدی واجبات خود را در ظاهر و علنی نمی توانید خالص کنید، ‌آن را در خفا انجام دهید. اگر چه کمتر اتفاق می افتد که در واجبات ریا شود،‌ بلکه بیشتر در خصوصیات و مستحبات ریا اتفاق می افتد. در هر صورت، باید با جدیّت کامل قلب خویش را از لوث شرک و ریا پاک کنی تا ان شاءالله کارهای شما با اخلاص انجام شود. اگر می خواهید بفهمید که بعد از عمل، کار شما با اخلاص انجام گرفته،‌ باید ببینید که اگر نیّتی جز رضای خدا نداشتید،‌ و کار شما از ریا و خودنمایی خالص بود و طمعی از حیث دنیا و یا ترس از کسی جز خدا در کار شما دخیل نبود، بدانید که عمل شما مخلصانه انجام گرفته است، گرچه ممکن است گاهی انسان،‌ کاری را به قصد ثواب، یا کسب بهشت الهی و حتی بر آورده شدن حاجتی،‌ انجام دهد،‌ که این منافاتی با اخلاص ندارد. سخن را با این روایت شریف به پایان می بریم که : «آرزوهایت را کم کن تا اعمالت خالص شود». 


اخلاص در عبادت


«انّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدْ اللّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّین» (سوره زمر - آیه 2). 
ما این کتاب را بر تو به حق فرستادیم، پس حداى را پرستش کن و دین خود را براى او خالص و بى شائبه قرار ده.
بالحق: یعنى کتاب را که همان قرآن کریم است در حالى بر تو -اى پیامبر - نازل کردیم که جز حق در آن نیست، پس بالحق یعنى پوشش کامل قرآن حق است. بنابر این هر چه قرآن امر کند حق است.

الدین: دین در اینجا چنانچه بیشتر مفسرین ذکر کرده‏اند معنایش عبادت است. و در حقیقت دین چیزى جز پرستش و عبادت خدا نیست. مرحوم علامه طباطبائى مى‏فرماید: ممکن است سنت حیات از آن (دین) اراده شود یعنى طریقه‏اى که در زندگى اجتماعى انسانى پیموده مى‏شود.

ادامه مطلب


اخلاص محدث قمی رحمه الله

محدث قمی، حدیث اخلاص بود و آیه زهد. در مسیری که می رفت، اگر کوچک ترین شبهه ای در دلش رخنه می کرد که قدمش برای خدا نیست و یا وسوسه ای قلبش را می لرزاند، بدون هیچ تأملی از مسیر بازمی گشت. حتی اگر جمعیت بسیار نمازگزار، در قلبش او را متوجه خود می ساخت، ازامامت جماعت خودداری می کرد. یکی از دانشمندان معاصر حکایت می کند:

من از همان اوقات که به تحصیل مقدمات اشتغال داشته ام، نام محدث قمی را در محضر مبارک پدر بزرگوارم زیاد و توأم با تجلیل می شنیدم. وقتی برای تحصیل به مشهد مشرف شدم، زیارت ایشان را بسیار مغتنم می شمردم. چند سالی که با این دانشمند باایمان معاشرت داشتم و از نزدیک به مراتب علم و عمل و پارسایی و پرهیزکاری ایشان آشنا شدم، روز به روز بر ارادتم می افزود. در یکی از ماه های رمضان با چند تن از دوستان از ایشان خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد با اقامه جماعت بر علاقه مندان منت نهند که با اصرار و پا فشاری، این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز افزوده می شد. هنوز به ده روز نرسیده بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و جمعیت فراوانی گرد آمدند. یک روز پس از اتمام نماز ظهر، به من که نزدیک ایشان بودم، گفت: من امروز نماز عصر را نمی خوانم، رفت و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامد. در موقع ملاقات و سؤال از علت ترک نماز جماعت، گفت: حقیقت این است در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم که صدای اقتدا کنندگان که پشت سر من می گویند: «یا الله، یا الله، ان الله مع الصابرین»، از محلی بسیار دور به گوش می رسد. این، مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد و در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه است؛ بنابراین من برای امامت اهلیت ندارم.



مقام معظم رهبری نیز درباره اخلاص حضرت امام رحمه الله می فرماید:

به اعتقاد من، مهم ترین و تعیین کننده ترین راز موفقیت امام، همان اخلاص و توجه و اتصال به خدا بود.

ایشان توانست معنای «ایاک نستعین» را در عمل خود مجسم کند و به منبع لایزال قدرت الهی متصل شود. وقتی یک انسان کوچک و ضعیف و ظرف محدودی، خودش را به اقیانوس بی پایان وصل می کند، دیگر هیچ عاملی وجود ندارد که بتواند بر او فائق آید.

اگر هر انسانی همین کار را بکند، همان گونه خواهد شد. البته انسان ها به آسانی نمی توانند این کار را بکنند، ولی ایشان توانست و کرد. ما باید به قدر وسع خودمان تلاش کنیم. بزرگان در قله ها ایستاده اند، ما نیز از دامنه ها حرکت کنیم و به آن سمت پیش برویم؛ هر چند به آن قله ها هم دست پیدا نکنیم، ولی به هر حال حرکت و رفتن، فریضه و وظیفه همه ماست.


تفاوت «مخلِص» و «مخلَص» در قرآن 
خوانساری با بیان اینکه «مخلَص» با «مخلِص» تفاوت دارد، گفت: مخلِص یعنی کسی که خود را برای خدا خالص می‌کند و مخلَص کسی که برای خدا اخلاص یافته است. در رساله‌ها می‌بینیم که گفته شده است عبادت را باید به قصد اخلاص به جا بیاوریم اگر کسی آن قدر روی خود کار کرد که مخلَص شد، دیگر هیچ کاری را به خاطر غیر از خدا انجام نخواهد داد و جایش در بهشت خواهد بود که در آیات بعدی توصیف آن آمده است.
وی ادامه داد: در سوره یوسف این کلمه به کار رفته است که باید آن را لحاظ کرد؛ در صحنه‌ای که زلیخا یوسف را به سوی خود دعوت کرد. در آیه ۲۴، خدا می‌فرماید «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ: آن زن قصد او را کرد، و او نیز - اگر برهان پروردگار را نمی‏‌دید - قصد وی را - می‌نمود، اینچنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود».  و خداوند یوسف را برنده مخلَص خوانده است. 
خوانساری افزود: یوسف در حالی که اشتیاق داشت، به خاطر خدا اجتناب کرد. اگر شما میلی نداشته باشید و کاری نکنید ارزشی نخواهد داشت. یوسف آن قدر روی خود کار کرده بود که بر میل بدنی فائق آمد. چشم ما به پول هنگفتی می‌افتد که می‌توانیم برداریم. وقتی با خواسته‌های نفسانی مقابله می‌کنیم خداوند را اطاعت کرده و بر میل خود چیره خواهیم شده و در نتیجه از مخلَصین خواهیم بود.
وی تصریح کرد: اخلاصی که خداوند به یوسف اطلاق کرد به خاطر کاری است که یوسف روی نفس خود کار کرده بود و از این رو بر خواست خود در جریان زلیخا چیره شد. روزه‌داری فعالیتی برای مخلص شدن است، وقتی ما تشنه‌ایم و برای خدا آب نمی‌خوریم راه را برای اخلاص باز می‌کنیم. 
خوانساری با بیان اینکه در جنگ خندق وقتی عمرو بن‌عبدود به این سوی خندق آمد، وضعیت در اردوگاه مسلمانان دگرگون شد، هیچ کس جز علی(ع) حاضر نشد به مبارزه با او برود. اگر ایشان پیروز نمی‌شدند کار عبدود تکرار می‌شد و مسلمانان شکست می‌خوردند. 
این مفسری قرآن افزود: مسلمانان دیدند که امام علی(ع) پس از به زمین افتادن عمرو، ایستاده است و راه می‌رود و کار او را تمام نمی‌کند. پس از اتمام کار از او پرسیدند که چرا راه می‌رفتی که ایشان توضیح دادند چون عمرو به صورت من تف کرده و من عصبانی شده بودم، گفتم اگر او را بلافاصله بکشم، به خاطر خدا این کار را نکرده‌ام، ایستاده و راه رفتم تا ناراحتی‌ام فروکش کند بعد این کار را برای خاطر خدا انجام دهم و به همین خاطر است که مولانا هم می گوید «از علی آموز اخلاص عمل».
توصیف بهشت در قرآن
وی گفت: در آیات ۴۱ تا ۵۱ سوره صافات نیز ویژگی بهشت ذکر شده است. خدا ما را خلق کرده است و از چیزهایی که ما دوست داریم مطلع است و از این رو به بهترین شکل این‌ها را در بهشت برآورده می‌کند. ما در این دنیا دوست داریم همیشه جوان باشیم اما پیر می‌شویم، اما در بهشت همیشه جوان، خوش‌دل، پاک، زیبائی و . برقرار است و نقصی وجود ندارد.  
یادآور می‌شود، این جلسه تفسیر ۱۳ تیرماه برگزار شد.
قهوه‌چیان

تفاوت «مخلِص» و «مخلَص» در قرآن 

خوانساری با بیان اینکه «مخلَص» با «مخلِص» تفاوت دارد، گفت: مخلِص یعنی کسی که خود را برای خدا خالص می‌کند و مخلَص کسی که برای خدا اخلاص یافته است. در رساله‌ها می‌بینیم که گفته شده است عبادت را باید به قصد اخلاص به جا بیاوریم اگر کسی آن قدر روی خود کار کرد که مخلَص شد، دیگر هیچ کاری را به خاطر غیر از خدا انجام نخواهد داد و جایش در بهشت خواهد بود که در آیات بعدی توصیف آن آمده است.

وی ادامه داد: در سوره یوسف این کلمه به کار رفته است که باید آن را لحاظ کرد؛ در صحنه‌ای که زلیخا یوسف را به سوی خود دعوت کرد. در آیه ۲۴، خدا می‌فرماید «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ: آن زن قصد او را کرد، و او نیز - اگر برهان پروردگار را نمی‏‌دید - قصد وی را - می‌نمود، اینچنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود».  و خداوند یوسف را برنده مخلَص خوانده است. 

خوانساری افزود: یوسف در حالی که اشتیاق داشت، به خاطر خدا اجتناب کرد. اگر شما میلی نداشته باشید و کاری نکنید ارزشی نخواهد داشت. یوسف آن قدر روی خود کار کرده بود که بر میل بدنی فائق آمد. چشم ما به پول هنگفتی می‌افتد که می‌توانیم برداریم. وقتی با خواسته‌های نفسانی مقابله می‌کنیم خداوند را اطاعت کرده و بر میل خود چیره خواهیم شده و در نتیجه از مخلَصین خواهیم بود.

وی تصریح کرد: اخلاصی که خداوند به یوسف اطلاق کرد به خاطر کاری است که یوسف روی نفس خود کار کرده بود و از این رو بر خواست خود در جریان زلیخا چیره شد. روزه‌داری فعالیتی برای مخلص شدن است، وقتی ما تشنه‌ایم و برای خدا آب نمی‌خوریم راه را برای اخلاص باز می‌کنیم. 

خوانساری با بیان اینکه در جنگ خندق وقتی عمرو بن‌عبدود به این سوی خندق آمد، وضعیت در اردوگاه مسلمانان دگرگون شد، هیچ کس جز علی(ع) حاضر نشد به مبارزه با او برود. اگر ایشان پیروز نمی‌شدند کار عبدود تکرار می‌شد و مسلمانان شکست می‌خوردند. 

این مفسری قرآن افزود: مسلمانان دیدند که امام علی(ع) پس از به زمین افتادن عمرو، ایستاده است و راه می‌رود و کار او را تمام نمی‌کند. پس از اتمام کار از او پرسیدند که چرا راه می‌رفتی که ایشان توضیح دادند چون عمرو به صورت من تف کرده و من عصبانی شده بودم، گفتم اگر او را بلافاصله بکشم، به خاطر خدا این کار را نکرده‌ام، ایستاده و راه رفتم تا ناراحتی‌ام فروکش کند بعد این کار را برای خاطر خدا انجام دهم و به همین خاطر است که مولانا هم می گوید «از علی آموز اخلاص عمل».

توصیف بهشت در قرآن

وی گفت: در آیات ۴۱ تا ۵۱ سوره صافات نیز ویژگی بهشت ذکر شده است. خدا ما را خلق کرده است و از چیزهایی که ما دوست داریم مطلع است و از این رو به بهترین شکل این‌ها را در بهشت برآورده می‌کند.


ارزش و اهمّیّت اخلاص

اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده، می فرماید:

«فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»[4]

خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید.

در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس که شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود. از این رو، علی ـ علیه السلام ـ فرمود:

«من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل»[5]

عمل هر کس که با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود.


اخلاص به معنی «خالص کردن، ویژه کردن، ارادت صادق داشتن .» است.[1]

بر اساس این معنی، مخلص کسی است، که طاعات عبادات و تمامی اعمال صالح خود را از هرگونه آلودگی و آمیختگی به غیر خدا خالص کرده ، انگیزه ای جز تقرّب به درگاه خدا ندارد. از این رو، فقط به او دل می بندد و تعریف و تکذیب دیگران، در نظرش یکسان است و هدف از عبادت، جلب رضایت خالق است نه کس دیگر.

حضرت علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:

«العباده الخالصه أن لا یرجو الرّّجل إلاّ ربَّهُ، و لا یخاف إلا ذنبه»[2]

عبادت خالص آن است که مرد جز به پروردگارش امیدوار نبوده و جز از گناه خویش نهراسد.

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:

«لا یصیر العبد عبداً خالصاً لله عزََّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء ً.»[3]

انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمی شود تا اینکه تعریف و تکذیب (دیگران) در نظرش یکسان باشد.


بالاترین مرتبه اخلاص

بالاترین مرتبه اخلاص، آن است که هرگاه شخص عملی را انجام می دهد، به کمترین اجر در دو عالم چشم نداشته باشد و نظر او فقط رضای حق تعالی باشد و به جز او، مقصود و مطلوبی نداشته باشد. این مرتبه از اخلاص، اخلاص صدیقین است و به این مرحله نمی رسد، مگر کسانی که در دریای عظمت الهی غرق گشته اند و واله و جیران محبت اویند.

گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است اسیر قید تو از هر دو عالم آزاد است

حافظ

رسیدن به این مرتبه از اخلاص فراهم نیست، مگر اینکه از همه خواهش های نفسانی دست برداری و پشت پا بر هوا و هوس زنی و دل خود را مشغول فکر و صفات و افعال پروردگار خود کنی. وقت خود را به مناجات او صرف کنی تا انوار جلال و عظمت او بر ساحت دل تو پرتو افکند و محبت و انس با او در دل تو جای گیرد.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:

اِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقیقَةُ و ما بلغَ عبدٌ حقیقةَ الاِْخلاصِ حَتّی لا یُحِبُّ أَنْ یُحَمد عَلی شَی ءٍ مِنْ عَمَلِه.

به درستی که برای هر حقی حقیقتی است و انسان به حقیقت اخلاص نمی رسد، مگر اینکه تمجید و ستایش مردم را (بر کارهای خود) دوست نداشته باشد.




طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست

سعدی

امام رضا علیه السلام نیز فرموده است:

خوشا به حال کسی که خالص گرداند عبادت را و دعا را از برای خدا و دل او مشغول نگردد به آنچه دو چشم او می بیند و یاد خدا را فراموش نکند، به واسطه آنچه گوش های او می شنود و دل او محزون نگردد، به سبب آنچه خدا به دیگری عطا فرموده است.

قلب روی اندود؛ نستانند در بازار خالصی باید که از آتش برون آید سلیم

پیام متن:

مقدار عبادت مهم است، ولی مهم تر از آن، چگونگی به جای آوردن آن و اخلاص در آن است.


اخلاص و رهایی از دام شیطان

تا زمانی که در شخص مرتبه اخلاص وجود نداشته باشد، از شر شیطان رها نخواهد شد. زیرا خود شیطان لعین، به عزت رب العالمین قسم یاد کرده است که همه بندگان را گمراه می سازد، مگر اهل اخلاص را. چنان که از زبان او، در قرآن مجید آمده است:

قالَ فَبِعِزَّتِکَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ. (ص: 82 ـ 83)

به عزت و جلال تو قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد، مگر خاصان از بندگانت که برای تو خالص شدند.

در این باره، در حکایتی می خوانیم: درختی بود که جمعی آن را می پرستیدند و عابدی در بنی اسرائیل بر آن مطلع شده بود. غیرت ایمان، او را بر این داشت که تیشه بردارد و روانه شود تا آن درخت را قطع کند. در راه، شیطان به صورت مردی ظاهر شد، گفت: «به کجا می روی؟» گفت: «درختی است که جمعی از کافران به جای پروردگار، آن را می پرستند، می روم آن را قطع کنم.» گفت: «تو را چه به این کار.» و گفت وگو میان ایشان به طول انجامید تا امر به آن منجر شد که دست در گریبان شدند و عابد، شیطان را بر زمین افکند. چون شیطان خود را عاجز دید، گفت: «معلوم است که تو این عمل را به جهت ثواب می کنی و من از برای تو عملی قرار می دهم که ثواب آن بیشتر باشد. هر روز فلان مبلغ به زیر سجاده تو می گذارم، آن را بردار و به فقیران عطا کن. عابد فریب شیطان را خورد، از عزم قطع درخت درگذشت و به خانه برگشت.

هر روز سجاده خود را برمی چید، همان مبلغ در آنجا بود، برمی داشت و تصدق می کرد. چون چند روز بر این منوال گذشت، شیطان قطع وظیفه کرد و عابد در زیر سجاده خود زر نیافت. تیشه برداشت و رو به قطع درخت نهاد. شیطان سر راه بر او گرفت، باز بر سر مجادله آمدند. در این مرتبه شیطان بر عابد غالب شد و او را بر زمین افکند. عابد حیران ماند، از شیطان پرسید: «چگونه این دفعه بر من غالب شدی؟» گفت: «به سبب اینکه در ابتدا نیت تو خالص بود و به جهت رضای خدا قصد قطع درخت کرده بودی و این دفعه به جهت آلودگی طمع، به قطع آن می روی و نیت تو خالص نیست؛ به این جهت من بر تو غالب گشتم.

پیام متن:

شیطان را بر اهل اخلاص راهی نیست.



سعدی می گوید:

صد زلت از نظر خلق در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنیم

بعضی از بزرگان علم اخلاق گفته اند ریشه اصلی ریاکاری حب جاه و مقام است که اگر ان را به دقت بررسی کنیم، به سه اصل باز می گردد:

1. علاقه به ستایش مردم از او. 2. فرار از نکوهش آنها. 3. طمع ورزیدن به آنچه در دست مردم است.

ریا، همچون آتش سوزانی است که گاه در خرمن اعمال انسان می افتد و همه را خاکستر می کند. نه تنها عبادت ها و طاعت های انسان را برباد می دهد، بلکه گناه عظیمی است که مایه روسیاهی صاحب آن در دنیا و آخرت است.

همچنین، ریا کار در دنیا به سبب ملاحظه دل مردم، همواره پریشان خاطر است؛ زیرا رضای مردم حد و پایانی ندارد و هرگاه طایفه ای را از خود خشنود می کند، گروهی دیگر از او جدا می شوند و هر که رضای مردم را با ناخشنودی خداوند بجوید، خدا بر او خشم خواهد گرفت و مردم را نیز از او ناراضی و خشمگین خواهد ساخت.

لذتی که انسان از عمل خالص و نیت پاک می برد، با هیچ خوشی و لذتی برابر نیست و همین امر برای خلوص نیت کافی است؛ زیرا این لذت برخاسته از رضایت الهی است.

یکی از راه های درمان عمل ریا، این است که انسان برای پنهان داشتن عبادت ها و حسنه های خود بکوشد و به هنگام عبادت، در را بر روی خود ببندد و هنگام انفاق و کارهای دیگر، سعی برکتمان آن کند تا به تدریج به این کار عادت کند.

پیام متن:

ریا موجب نابودی و بی ارزش شدن اعمال ما می شود، پس باید چاره ای برای آن اندیشید.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شرکت آسایش کبیر البرز بلوط اشکان گرافیک دارالترجمه رسمی مطهری 186 کارآفرینی قالب شما James لیست سرورهای ایرانی دیسکورد سردخانه 22بهمن Coldstorage facility خودکار بیک